یلدا
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی شرمسار توام ای دیده ازین گریهی خونین ای اجل گر سر آن زلف درازم به کف افتد وای از دست تو ای شیوهی عاشقکش جانان مشکل از گیر تو جان در برم ای ناصح عاقل عشق همدست به تقدیر شد و کار مرا ساخت خوشتر از نقش نگارین من ای کلک تصور چه غروریست در این سلطنت ای یوسف مصری شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق «شهریار»
گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی
که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی
وعده هم گر به قیامت بنهی دیر نکردی
که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی
که تو در حلقهی زنجیر جنون گیر نکردی
برو ای عقل که کاری تو به تدبیر نکردی
الحق انصاف توان داد که تصویر نکردی
که دگر پرسش حال پدر پیر نکردی ؟
به خدا ملک دلینیست که تسخیر نکردی
Design By : RoozGozar.com |